دیروز (29 دی) مراسم مسعود عزیز در دانشکده فیزیک شریف بود. دست وحید درد نکنه - واقعا خوب و بجا بود.
مراسم سروقت شروع شد (10.5 صبح) و از تعدادی سخنرانیهای کوتاه تشکیل شده بود. اولی دکتر اردلان بود. محتوای حرفش این بود که با از دست دادن یه عزیز ابتدا بهت پیش میاد و بعد آدم شروع میکنه با فقدان عزیزش آشتی کردن. در مورد خودش میگفت این فرآیند آشتی برای اون دارای مولفههائیه شامل این که مسعود و پنج نفر دیگه (با وجود امکان تحصیل در خارج) موندن و در به راه انداختن دوره دکترا سهم مهمی داشتن، این که چطور مجموعهای از اساتید با مسعود و بقیهی بچهها زندگی کردن، ... و آخر این که همین پنجشنبه قبلش مسعود به عنوان هفتاد سالگیش به دیدنش رفته و البته بعد هم در مورد پروژهی شتابدهنده نکاتی رو بهش یادآور شده. از جمله این که به نظر مسعود ما نه یک شتابدهنده بلکه باید سلسلهای از شتابدهندهها داشته باشیم - چیزی که حتا خود دکتر بهش توجه نکرده بوده
نفر بعدی دکتر ارفعی بود - استادراهنمای مسعود - کسی که به تعبیری فرزندش رو از دست داده - سوگوار بود و سوگوارانه نالید
نفر بعد امیر بود - دوست 32 سالهی مسعود - از تابستان 1356 و آشنائیش با او - از خصوصیات مسعود - از خاطرات - و از غریبی تابوت مسعود گفت - قرار بود 10 ولی حدود 7 دقیقه حرف زد
دیگران هم بودند - امیدوارم ترتیب رو اشتباه نگم - دکتر صالحی (رئیس انرژی اتمی) - که به تعبیر اون ترور کور بود - دکتر فرجیدانا - که از اصرار مسعود بر معیارهای بینالمللی گفت - دکتر توسلی - که یادآوری کرد که مسعود معلم خوب و وظیفهشناسی بوده - دکتر مشفق - که به عنوان دوست و البته رئیس دانشکده فیزیک تهران جزئیات زیادی از سابقهی حرفهای مسعود رو گفت - یک روحانی که اسمش رو به خاطر ندارم - که از همت بلند در نزد خدا گفت
آخر همه همسر مسعود بود - چه موقع رفتن به جایگاه و چه موقع برگشتن همه به احترامش برخاستن - کمی از مسعود گفت و گفت که 27 سال خوشبخت زندگی کرده - گفت که مسعود عمیقا ممنون استاداش بوده
مراسم سروقت شروع شد (10.5 صبح) و از تعدادی سخنرانیهای کوتاه تشکیل شده بود. اولی دکتر اردلان بود. محتوای حرفش این بود که با از دست دادن یه عزیز ابتدا بهت پیش میاد و بعد آدم شروع میکنه با فقدان عزیزش آشتی کردن. در مورد خودش میگفت این فرآیند آشتی برای اون دارای مولفههائیه شامل این که مسعود و پنج نفر دیگه (با وجود امکان تحصیل در خارج) موندن و در به راه انداختن دوره دکترا سهم مهمی داشتن، این که چطور مجموعهای از اساتید با مسعود و بقیهی بچهها زندگی کردن، ... و آخر این که همین پنجشنبه قبلش مسعود به عنوان هفتاد سالگیش به دیدنش رفته و البته بعد هم در مورد پروژهی شتابدهنده نکاتی رو بهش یادآور شده. از جمله این که به نظر مسعود ما نه یک شتابدهنده بلکه باید سلسلهای از شتابدهندهها داشته باشیم - چیزی که حتا خود دکتر بهش توجه نکرده بوده
نفر بعدی دکتر ارفعی بود - استادراهنمای مسعود - کسی که به تعبیری فرزندش رو از دست داده - سوگوار بود و سوگوارانه نالید
نفر بعد امیر بود - دوست 32 سالهی مسعود - از تابستان 1356 و آشنائیش با او - از خصوصیات مسعود - از خاطرات - و از غریبی تابوت مسعود گفت - قرار بود 10 ولی حدود 7 دقیقه حرف زد
دیگران هم بودند - امیدوارم ترتیب رو اشتباه نگم - دکتر صالحی (رئیس انرژی اتمی) - که به تعبیر اون ترور کور بود - دکتر فرجیدانا - که از اصرار مسعود بر معیارهای بینالمللی گفت - دکتر توسلی - که یادآوری کرد که مسعود معلم خوب و وظیفهشناسی بوده - دکتر مشفق - که به عنوان دوست و البته رئیس دانشکده فیزیک تهران جزئیات زیادی از سابقهی حرفهای مسعود رو گفت - یک روحانی که اسمش رو به خاطر ندارم - که از همت بلند در نزد خدا گفت
آخر همه همسر مسعود بود - چه موقع رفتن به جایگاه و چه موقع برگشتن همه به احترامش برخاستن - کمی از مسعود گفت و گفت که 27 سال خوشبخت زندگی کرده - گفت که مسعود عمیقا ممنون استاداش بوده
"ستایشگر استادی هستم که اندیشیدن را به من بیاموزد نه اندیشه هارا."امام علی(ع)
پاسخحذفبا احترام همیشگی.
سلام
پاسخحذفاون خاطره ئ و که جمله آخری که دکتر آقا محمدی گفتند، هم درد ناک بود ،هم حرف دل همه اونایی بود که توی مراسم تشیح جنازه بودند"مسعود ما خیلی غریب تر بود"